سراور

قریب به دوسال است که مردم این محل از ترس چند نفر دزد آسایش ندارند واهالی پس از انجام کارهای سخت روزانه خود ( کشاورزی و دامداری ) حتی نه می توانند ساعتی را به استراحت سپری کنند چون نگران اموال و دامهای خود هستند دزدان مذکور از هیچ چیز رویگردان نیستند هرچه میراث قدیمی ویادگاری از آبا واجداد این ملت بود نظیر ظروف مسی ٍ برنجی ٍ چینی ٍکتاب های خطی وقدیمی همگی را دزدیدند دزدان از خدا بی خبر هرجا توانستند گاوها و گوسفندان را هم بردند وحتی از گندم ٍ جو ٍ بذر یونجه و آن چه یک کشاورز بیچاره برای روزهای آینده خود ذخیره کرده بود نه گذشتند وبردند و تنها دلخوشی این افراد چشم به راه پرونده هایی است که در نیروی انتظامی گلشهر تشکیل گردیده و در انتظار دستگیری دزدان فوق می باشند.البته نمی توان از خدمات و کوشش شبانه روزی عزیزان نیروی انتظامی غافل بود که در چهار چوب قانون انجام وظیفه می کنند ولی انگار قانون دست و پای آنها را بسته است.به امید روزی که دوباره امنیت به این روستا برگردد
آن چنان وارسته شو کز بعد مرگ مرده ات را عار آید از کفن
مر بدن را رخت عریانی بپوش پیش از آن کت مرگ پوشاند کفن
عشق خواهی جام نا کامی بنوش فقر خواهی کوس بد نامی بزن
داعی ابلیس را از در بران جامه تلبیس را از بر بکن
تن بکاه ای خواجه در تیمار جان تا بکی جان کاهی از تیمار جان
جان مهذب ساز هم چون جبر ئیل تن مهذب دار هم چون اهرمن
ای خلیفه زاده یاد دار از پدر ای غریب افتاده بگذر از وطن
سرزه شیری چند چری با سگان شاهبازی چند پری با زغن
چون مگس جهدی تما شهدی بنوش چون شتر باری ببرخاری بکن
گفت ای سر حلقه ارباب عشق از تو روشن دیده اصحاب عشق
هیچ آسیبی تو را در چشم نیست بی سبب آن پرده ات در چشم چیست
گفت دیده بستم ازهر بوالهوس تا نبینم غیر لیلی هیچ کس
گفت با وی شهریار عدل کیش کی براه عشق از عشاق پیش
هیچ یادت هست میل خاطرت تا که لیلی را کنم حاضر برت
شهریار عشق مجنون حزین در جواب پادشه گفت این چنین
ای به معنی غافل از آثار عشق بی خبراز عالم اسرار عشق
نیست لیلی غافل از من یک نفس در بر من غیر لیلی نیست کس
دربر من لیلی اینک حاضر است بر من وبرحالت من ناظر است
لیلی از دیدار مجنون دور نیست وای بر چشمی که او را نور نیست